oOoOoOoOoOoO
چرا کسی آدرس خانه ام را به رانندهی تاکسی نمیدهد؟
فکر کنم ناآشنا ترین آدرس
آدرس خانهی من باشد
وقتی هیچکس حتی نگاه بی گداری به رنگ رفتهترین در نمیکند
کسی حتی به اشتباه بر تلفن خانه ام نمیزند
شاید به خاطر این است که سیمش را کشیده ام؟
البته چون
کسی نمی زنگید
ترسیدم پول برق خانه ام زیاد شود
مانده ام بین خاک های داغی که هنگام ظهر روی طاقچه نمایان میشوند
و من هر بار که دستمال برمیدارم تا تمیزشان کنم
یادم می افتد
میهمانهای چندین ساله نامشان صاحبخانه است
و باز مینشینم کنار قاب عکسهای
قدیمی ام
زیر دیوار خراب شده
دورم پر است از کاغذ های باطلهای که نامه نوشتم و کسی نبود تا آنها را بفرستد
یا انگار کسی نیست که برایش نامهای از حالم بفرستم
گوشههای مبل خاکیام مقداری دستمال کاغذی ایست که اشکهایم بین آنها قایم شدهاند
حال و روزگار من عجیب بارانیست
#دیدار
oOoOoOoOoOoO
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
گاهی نباش
خودت را بردار و کمی دورتر از قافله بایست
وجودت را از همه ی آدم هایِ اطرافت دریغ کن
ببین چه کسی نبودنت را حس می کند ؟
چه کسی حواسش به حال و احوالاتِ توست ؟
سکوت کن و منتظر بمان و ببین کدام آدمِ با معرفتی برایِ پیدا کردنِ تو ، پس کوچه هایِ تنهایی ات را زیر و رو می کند ؟
کدامشان نگرانت می شود ؟
و اصلا چه کسی ، برای نگه داشتنِ تو ، به خودش زحمت می دهد ؟
اگر نبودی و دیدی آب از آبِ روزمرِگی هایشان تکان نخورد ، تعجب نکن
رسمِ آدم ها همین است
اگر بودی که هیچ
اگر نبودی ، دیگران هستند
این تویی که باید عاقل باشی و خودت را برایِ چنین جماعتِ بی تفاوت و بی عاطفه ای ، خرج نکنی
^^^^^*^^^^^
گویند که اندر وادی خنگولستان
اشخاصی ببودند بس عجیب و بلکم غریب
چونان که شخص زه دیدن اینان انگشت حیرت تا به ارنج اندر دماغش همی چپاند زه دیدنشان
من جمله ی آن عجایب
شخصی بودی پفکی نام و بمانند پفک ترد و سست بودی به شرح ذیل
گویند که خداوندگار بی همتا
به هنگام خلقت انسان ابوالبشر
قدری گِل اضاف بیاوری
پس ملائکه ای تخس و بازیگوش
ان گِل به هم همی زدی و ادمی بساختی کج و کوله
پس برای ساخت دست و پایش گِل کم همی ببودی
پس ان مَلِک چوبی اند بدنش فرو چپانیدی من باب دست و استخوانی بر وی بچپانیدی من باب پا و گِردَکی بر ان بگذاشتی از برای کله
پس بر وی بر زمین بیافکندی و از روح پلیدش بر وی بگوزیدی و آن گِل جان بگرفتی
و اینگونه بود که پفتل خبیث متولد همی گشتی و خدایش لعنت کناد
چو ان ملائکه بخواستی کاردستی اش را خداوندگار ندیدی
وی را به خنگولستان پرت همی کردی و مخفی اش بداشتی
پس پفتل لعین اندر وادی بیامدی و چو از گوز ابلیس جان همی بگرفتی
راه پلیدی انتخاب کردی و عمر ننگین بر خباثت و پلیدی تلف همی نومودی و خدایش نیامرزاد
گویند بسیار سست پیکر ببودی من باب کیفیت نداشتن ساخت
چونان که به بادی دستش جدا بگشتی و به گوزی کله اش کنده همی گشتی
پس اهل وادی نام پفک بر همی گذاشتی و چون مونث ببودی وی را ننه پفکی بگفتند و خدایشان رحمت کناد
اندر احوالاتش همین بس که از خباثت و لِعانت روحش از وی دائما ریق روان بودی و از وی هماره عن تراوش همی کردی
چونان که اهل وادی به زجر و ذلالت همی افکندی
و زبانی بداشتی کزان ریق سوزان فوران کردی بر اهل خنگو و کسی نبودی که از وی اسیب و زیان ندیدی و خدایش مجدد لعنت کناد
گویند اندر عنفوان جوانی در دیار پارس گذر کردی و بر پارسیان کباب گوشت خر عرضه کردی و سود بسیار کوفت بکردی
پس چو به هیچ کار نیامد پارسیان را
با لگد وی را پرت بکردند بر گمبرون
و خداوند والا مرتبت صبر عاجل عنایت کند بندریان را والله اعلم
*!^^!^^^^!^^!*
تو خنگولی و امان از اهل خنگول🤪
خنگولستانی و شبیه تیمارستان🤯
اما امان از اهل ریا کارت🤬
امان از شاه شاهانت🤢
همان شیخ لعنت الله🤡
که گه می گوید وگه می خنده
بلا تکلیف با خود و خنگول و اهلش👀
کسی نبود که ولی را رو کم کند👅
یه روزی از روزگاران
امپراطور عقابی
با آن پروف عقابش🦅
ز آن دور دست ها
خود را به خنگول رساند
همه اهل خنگول خرسند و شاد😂
که ولی اباد سازد خنگول را
اما امان از دل غافل😶
امان از شانس خنگول😑
که ستار هم چو شیخ🤔
که شاید هم
بدتر از شیخ🤫
که شاید هم دست شیخ را از پشت بسته🙃
آمد و خنگول را اباد ساخت😛
اره او و شیخ خنگول را به تیمارستان مجهز
با حرف ها و تجهیزات و ...😯
چنان اباد ساختند که نگم☹
همه جا را گل و گل کاری کردند که نگم😕
بیا بگذریم از این ها که اینان را خدا زده به بنده دیگر چه کار😒
یه لحظه گوش ات را بیار🤐
این شیخ سر به هوا با مریدان به خوش و می نوش اند🤭
و این ستار خبیث در رو دوست و اما😳
گویا به فکر کشتن شیخ و مریدان بید😱
پادشاهی شیخ رو به پایان بید ای داد😭
خنگولستان رو به ستار ستان بید ای داد🤔
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
شیخ المریض : به جبران این حرکت نا پسند کثیفت
عکس بگوری شاعر برره رو میزارم
تا متوجه چهره واقعی شاعر الچرکو سمپاش نوار یوخی نفلت المدام بشن
این شما و این چهره واقعی سمپاش بگوری شاعر برره هستند